به گزارش روابط عمومی به نقل از پرنتزگاید پدر 60 ساله لوسی پینوا از حمله شدید قلبی در سپتامبر 2018 رنج می برد. بر اساس گزارش سازمان جهانی حمله قلبی، از هر 4 نفر 1 نفر بالای سن 25 سال یک بار سکته را در طول عمر خود تجربه خواهد کرد. امسال 7/13 میلیون نفر در سرتاسر جهان اولین تجربه سکته قلبی خود را خواهند داشت و 5/5 میلیون نفر از آنها در نتیجه این حمله خواهند مرد. در ایالات متحده در هر 40 ثانیه یک نفر دچار عارضه حمله قلبی می شود.
لوسی میگوید:"پدرم دو سال قبل دچار حمله قلبی شد و هشت ساعت بعد مادرم او را در اتاق خواب پیدا کرد.او هوشیار بود ولی شرایطش بسیار حاد و جدی بود." پدر لوسی به بیمارستانی در نزدیکی برنو در چکوسلواکی منتقل شد جایی که او درمان رفع گرفتگی در رگ های کاروتید خود را دریافت کرد. این حمله نیمکره چپ مغز پدر او را مورد تاثیر قرار داد و باعث شد تا عوارض نیمه فلجی و اختلالات عصبی در نیمه راست بدن او و همچنین مرکز تکلم او رخ دهد. بعد از گذشت یک ماه در بیمارستان، پزشکان بیمارستان به خانواده گفتند که کار بیشتری از دست آنها بر نمی آید و وقت آن رسیده که پدر لوسی به خانه بازگردد یا به یک مرکز مراقبت طولانی مدت رود.
لوسی به خاطر می آورد که:"بعدها پزشکان به ما گفتند که پدرم از لحاظ عقلی فلج خواهد ماند و اینکه او ما را نخواهد شناخت و قادر نخواهد بود که به تنهایی زندگی کند و باقی عمر را در رختخواب خواهد ماند."
لوسی نمیخواست که مادرش باقی عمر خود را تنها صرف مراقبت مستمر از پدر معلولش کند
خانواده مقدماتی را آماده کردند تا پدرشان به مدت سه ماه در یک موسسه بازپروری در شهر کلادروبی ( در شرق پراگ) اقامت کند. در آنجا او از رختخوابش بلند می شد و شروع به انجام تمرینات بازپروری فیزیکی می کرد. نظافت شخصی خود را انجام می داد، لباسش را خودش به تن می کرد و با دست چپش غذا می خورد. او همچنین آموخت که چگونه از یک ویلچیر استفاده کند و دوباره توانست با یک کمک قدم بزند.
لوسی در اولین ماههای بازپروری و از آنجا که مایوس و نا امید شده بود از اینکه تمامی پیشرفت متمرکز و معطوف مهارت های فیزیکی شده بود و نه بر مهارت های شناختی، میگوید:"فکر نمی کنم که آنرا بهبود بنامم. او رنگ ها را نمیشناخت، او نمیتوانست بخواند، او اعداد را نمیشناخت. من به طور حتم از این موضوع قانع نمی شوم."
در آوریل سال 2019 لوسی یک برنامه تلویزیونی به نام پستا پرو تب را تماشا می کرد که در آن آقایی در مورد بهبود خود بعد از انجام عمل سلول درمانی صحبت می کرد. لوسی می گوید:" به طور خیلی ساده ای ناگهان به فکرم خطور کرد و به آن توجه نمودم. شروع به جستجو در باره آن کردم و هر آنچه که در باره سلول های بنیادی خون بند ناف بود و اینکه چطور آنها می توانند مورد استفاده قرار گیرند و اینکه چه بیماری هایی را آنها می توانند بهبود بخشند را مطالعه می کردم." او همچنین با کلینیک سلول های بنیادی در جمهوری چک و نزدیکی اسلواک تماس حاصل گرفت. او می افزاید:"من تمام خطرات این کار را نیز بررسی نمودم و به من گفته شد که بعد از استفاده از این سلول ها شرایط او از این چیزی که هست بدتر نخواهد شد."
درمان هم با خون بند ناف و هم با بافت بند ناف
در کمتر از یک ماه، خانواده، پدرشان را به یک کلینیک در اسلواک برای درمان با سلول های بنیادی نوزادان بردند. لوسی توضیح میدهد که:" من کلینیکی را در مالاکی انتخاب کردم که سلول های تازه مشتق شده از خون بند ناف و بند ناف را برای درمان استفاده می کردند. از دیدگاه منطقی چنین به نظر می رسید که این سلول ها بواسطه اینکه جدید می باشند احتمالا بهتر از این هستندکه پدرم سلول های خودش را استفاده نماید چون به سادگی میتوان فهمید که کهنه هستند."
این درمان هم سلولهای بنیادی خونی حاصل از خون بند ناف و هم سلول های استروما مزانشیمی حاصل از بافت بند ناف را مورد استفاده قرار می داد. این سلول ها هم از طریق تزریق درون شریان و هم توسط تزریق داخل کانال ستون فقرات انجام شدند.
دور اول درمان با استفاده از سلول های یک نوزاد غیر خویشاوند صورت پذیرفت. علاوه بر سلول درمانی، پدر لوسی به دریافت درمان فیزیکی با افراد متخصص ادامه می داد. در اواخر سال 2019 ، او برای دومین دوره درمان، در موسسه کلادروبی اقامت کرد که کارکنانش او را به خاطر می آوردند که یک سال پیش در آنجا اقامت کرده بود و بیان داشتند که او پیشرفت های چشمگیری داشته است. به عنوان مثال نحوه راه رفتن او به مقدار قابل ملاحظه ای پیشرفت کرده بود به گونه ای که او نیاز به کمک و حمایت نداشت.
از همه مهمتر برای خانواده این بود که قدرت شناسایی و تشخیص پدرشان تا حد زیادی بهبود یافت. در گفتار درمانی، او شروع به بیان کلمات بیشتری کرد و میتوانست دهان خود را در هنگام گفتن حروفی که گفتار درمان از او می خواست تا تلفظ نماید کنترل کند. به گفته لوسی تغییری در برنامه معمول و متداول زندگی پدر به وجود آمده بود. مثلا هنگامی که غذایش را می ریخت او از غذا خوردن دست می کشید و شروع به تمیز کردن خود می کرد.
سلول درمانی با سلول های بنیادی نوه تازه متولد شده
دور دوم درمان در پایان سال 2019 با سلول های بنیادی نوه دختری بیمار انجام شد. با دیدن بهبود دور اول درمان، دور دوم به نظر می رسید که با پیشرفت و فشار بیشتری صورت پذیرد. اما از آنجا که لوسی در سال 2019 حامله بود، همه تصمیم گرفتند تا منتظر بدنیا آمدن نوه دختری باشند به طوری که او بتواند سلول های خون و بافت خود را به پدر بزرگش اهداء کند.
"هنگامی که ما برای بار اول به اسلواک رفتیم من به پدرم گفتم که او یک نوه دختری خواهد داشت و بنابراین او باید تلاش کند و انگیزه بیشتری داشته باشد تا از او مراقبت کرده و او را بزرگ کند. از همان لحظات اول که آن گزارش را از تلویزیون دیدم من از این باور دست نکشیدم که پدرم تسلیم نخواهد شد. و زمانی که دیدم پدرم می خواهد بجنگد و می خواهد زندگی کند من نیز تسلیم نشدم و زندگی معمولی مناسبی را برای او می خواستم."
لوسی پینوا به والدین دیگر این چنین نصیحت می کند که:"من فکر می کنم که مادران باید در طول دوران حاملگی بررسی کنند که خون بندناف چرا باید ذخیره سازی شود. شما هرگز نمی دانید درآینده و یا 10 سال بعد یا زمانی که ممکن است به سلول ها نیاز داشته باشید برای اعضای خانواده شما چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر من دوباره حامله شوم یقینا و حتما سلول های بنیادی خون بند ناف را ذخیره خواهم کرد."
پایان مطلب/